سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک نکته از این معنی...
 
پیوندهای روزانه

 از چندسال پیش که این مطلب رو از استاد جعفریان شنیدم تقریبا هیچ وقت از تعبیر پیامبر اسلام استفاده نکرده ام . متن پایان نامه ارشد رو دوباره نگاه کردم دیدم خوب رعایت کردم والحمدلله غفلت نشده است. حالا خلاصه مطلبشون :

سال ها پیش که مرتب تر از امروز خدمت استاد ارجمندم حضرت آیت الله حاج سید محمد علی روضاتی - حفظه الله من جمیع البلیات - می رسیدم، از ایشان شنیدم که مرحوم امیری فیروزکوهی، شاعر و محقق برجسته کشورمان، مقاله ای در باره غلط بودن تعبیر «پیامبر اسلام» در مجله دانشکده الهیات مشهد نوشته است.این  تعبیر بسیار غلط ساخته دست مستشرقان است .

در بیشتر متن هایی که در صدا و سیما خوانده شده یا در مطبوعات درج می شود همیشه از این ترکیب نادرست استفاده می شود. در حالی که قدسیت کلمه رسول خدا (ص) بسیار روشن و واضح و نادرستی تعبیر پیامبر اسلام با اندکی تأمل قابل درک است.

آنچه همیشه و همیشه میان مسلمانان و در متون مقدس از قرآن و حدیث و غیره بکار رفته تعبیر «رسول الله» است نه رسول الاسلام که هیچ سابقه ای ندارد. حتی امروز هم در فرهنگ مسلمانان غیر فارسی زبان، به خصوص در زبان عربی، کسی تعبیر رسول الاسلام را به کار نمی برد.

اما در زبان فارسی ناشی از بی دقتی ما در انتخاب ترکیب های وارداتی یا ترجمه معادل های انگلیسی به فارسی است. وقتی ما کلمه «رسول» را به کار می بریم مقصودمان فرستاده و نماینده است. در این فرستاده مهم آن است که از طرف چه کسی آمده است نه آن که چه چیزی را آورده است.

 تعبیر رسول الله در متون مقدس استفاده می شود. در قرآن به طور مؤکد تعبیر به رسول الله داریم .اگر ما جهت الهی رسالت را با ساختن تعبیر «پیامبر اسلام» کنار بگذاریم، درست به همان هدفی که مستشرقان از جعل و کاربرد این تعبیر داشته اند نزدیک شده ایم. آنان اعتقادی به این که محمد (ص) از طرف خدا آمده ندارند، اما با این مطلب که محمد (ص) دین اسلام را میان مردم آورده مشکلی نداشته و این تعارضی با معتقدات و باورهای غیر دینی یا ضد دینی آنان ندارد. بنابرین به راحتی کلمه پیامبر اسلام را ساخته اند و به جای پیامبر خدا (ص) گذاشته اند.

البته می پذیریم که وقتی یک مسلمان ایرانی، کلمه پیامبر اسلام را به کار می برد قصد انکار آن طرف یعنی بعد الهی این رسالت را ندارد. اما این امر بر حسب یک عادت است نه آن که بر اساس این تعبیر به جنبه الهی بودن دین می رسد.
مرحوم فیروزکوهی در نشریه دانشکده الهیات مشهد ش 14 (سال 1354) صص 215 - 218 در مقاله ای کوتاه می نویسد:

معلوم نیست چرا و به چه سبب چند سالی است مدام بر فراز منابر و متون دفاتر می گویند و می نویسند: «پیغمبر اسلام چنین گفت، پیغمبر اسلام چنان کرد».

http://www.khabaronline.ir/detail/127500/

پ ن : متاسفانه این متن رو در سایت خودش http://www.daszarrin.ir نداشت که از اونجا آدرس بدم


[ یکشنبه 92/1/11 ] [ 12:21 عصر ] [ سیدناصر موسوی ] [ نظرات () ]

هر روز کلی  (ده ها بار) زنگ میزنن به تلفن همراهم (موبایل سابق) جهت استخاره. میگم گوشی خدمتتون

امروز دو نفر مراجعه حضوری داشتن تا گفتن یک استخاره

طبق عادت گفتم گوشی خدمتتون ...


[ یکشنبه 92/1/11 ] [ 1:31 صبح ] [ سیدناصر موسوی ] [ نظرات () ]

نجاشی پادشاه مسیحی حبشه در دوران رسول خدا بود که مسلمان نبود اما رسول خدا او را ستود و آیه قرآن جایگاه خوب او را در نزد خدا و عاقبت نیکویش در قیامت را بیان کرده است. واین برای اهل تفکر سوژه مناسبی در موضوعات مختلف است.

1- تعداد 83 نفر از مسلمانان مکه به دستور پیامبر و به سرپرستی جعفر بن ابیطالب به حبشه هجرت کردند زیرا مورد آزار و شکنجه مشرکان مکه بودند و قدرت مقابله نداشتند  . 

 2- مشرکان مکه دونفر را به دربار نجاشی پادشاه حبشه فرستادند تا مسلمانان را به تسلیم ایشان کند اما سخنان جعفر و تلاوت آیاتی از قرآن که اعتقاد مسلمانان درباره حضرت مریم و حضرت عیسی را نشان می داد باعث حمایت نجاشی از مسلمانان و خوشرفتاری با ایشان و پناه دادن به ایشان شد.

 3- حضور چند ساله مسلمانان در حبشه و آشنایی دانشمندان مسیحی با ایشان  بعلاوه زمینه فکری ایشان درباره اسلام(در کتابهای خود خوانده بودند که پیامبری با فلان مشخصات مبعوث خواهد شد) باعث شد 20 نفر از دانشمندان مسیحی به مکه سفرکنند تا با رسول خدا گفتگو کنند. وقتی به مکه رسیدند پیامبر را در مسجدالحرام یافتند و مسائل خود راپرسیدند . گروههایی از قریش که در کنار کعبه حضور داشتند تماشاگر این گفتگو بودند.

4- وقتی رسول خدا پاسخ سوالاتشان را داد ایشان را به خدا دعوت کرد و آیاتی از قرآن خواند. آنها در حین گوش دادن به آیات قرآن اشک هایشان سرازیر شد و به رسول خدا ایمان آوردند. آیه ای که این جریان را نقل میکند و نظر خداوند درباره ایشان را بیان می کند بسیار قابل تامل است. 

 الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ یُؤْمِنُون 52 وَإِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ 53 أُوْلَئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا وَیَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ54.  قصص: 52-54

کسانى که قبل از قرآن کتاب به ایشان دادیم به قرآن ایمان مى آورند.و چون قرآن برایشان خوانده مى شود مى گویند بدان ایمان آوردیم و آن حق و از ناحیه پروردگار ماست و ما قبلا اسلام آورده بودیم این عده از اهل کتاب دو برابر اجر خواهند داشت چون هم صبر کردند و هم بدیها را با خوبیها دور نمودند و از آنچه روزیشان کردیم انفاق مى کنند 

5- در سال 7 هجری مسلمانان هجرت کننده از حبشه بازگشتند و 62 نفر از مسیحیان نیز همراه ایشان در مدینه خدمت رسول خدا رسیدندو سلام و ارادت نجاشی را ابلاغ کردند. رسول خدا آیاتی از قرآن را برایشان قرائت فرمود و آنان بسیار متاثر شدند و اشک از دیدگانشان جاری شدو آیه 83 سوره مائده درباره ایشان نازل شد.

واذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ  مائد:83

و زمانیکه آنچه به رسول خدا نازل شده بشنوند می بینی بر اثر شناخت حقیقت اشک از چشمهایشان سرازیر می شود و  می گویند پروردگارا ما ایمان آوردیم پس ما را در زمره گواهان بنویس

6- نجاشی نه به مسلمانان سخت گرفت نه از گرویدن مسیحیان حبشه جلوگیری کرد. او به جهت حمایت از مسلمانان در دوران سختی و غربت اسلام مورد توجه و  محبت رسول خدا بودو از او به نیکی یاد میکرد. دو سال پس از بازگشت مسلمانان از حبشه در ماه رجب سال 9 هجری، رسول خدا مردم را از مرگ او آگاه کرد و  برایش نماز خواند و آیه 199 سوره آل عمران بعنوان مدال افتخار ابدی برای نجاشی نازل شد.

إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَمَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیْهِمْ خَاشِعِینَ لِلّهِ لاَ یَشْتَرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِیلاً أُوْلَـئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ    آل عمران : 199

 برخی از اهل کتاب هستند که به خدا و به آنچه به شما و به خودشان نازل شده ایمان دارند در حلیکه در برابر خدا خاشعند و آیات خدا را در قبال بهای ناچیزی نمی فروشند اینان نزد پروردگارشان پاداش و اجر خود را خواهند داشت  براستی خدا زود  حسابرسی میکند

نکته : تاثیر  اعتقاد بر اخلاق و تاثیر اخلاق  (مانند پذیرش حق از هر کس،عدم تعصب بر روی اعتقادات فعلی و...) بر نحوه تعامل و رفتار و نیز تاثیر این دو در خوش عاقبتی  بسیار قابل تامل است 

 


[ شنبه 92/1/10 ] [ 3:6 عصر ] [ سیدناصر موسوی ] [ نظرات () ]

1-پیرو هیچ دینی نبود وبه یافته های عقل خود عمل میکرد

  • نقد:قطعا قبل از بعث عبادت و طواف میکرده بنابراین از شریعتی پیروی میکرده

2- پیرو دین پیامبران گذشته بوده کسانی چون نوح ابراهیم موسی و عیسی علیهم صلوات الله

  • نقد: دین نوح باآمدن ابراهیم و دین موسی با آمدن عیسی مسیح نسخ شد
  • دین حضرت عیسی هم تحریف شده بود و هم اتصال نقل آن تا حضرت عیسی قطع شده بود
  • مومنان موحد و یگانه پرست مکه خود را پیرو حضرت ابراهیم(حنیف) میدانستند نه حضرت عیسی

3- پیرو دین و شریعت خود (اسلام) بوده چون افضلیت پیامبر بر پیامبران گذشته اقتضا میکند پیرو آیین آنها نباشد

  • نقد : پیامبر در آغاز نزول قرآن متعجب شده و انتظار وحی نداشته «ماکنت ترجو ان یلقی الیک الکتاب الا رحمه من ربک» قصص-86
  • افضلیت پیامبر به نحو کلی است نه در تک تکموارد و مصادیق وگرنه پیامبر عصای موسی را هم نداشته و این نقص نیست.

4- پیرو شریعت حضرت ابراهیم (آیین حنیف) بوده

  • این قول تایید هم دارد «اوحینا الیک ان اتبع مله ابراهیم حنیفا» به تو وحی کردیم از آیین حنیف ابراهیم پیروی کنی.نخل- 123  
  • پیامبر پس از بعثت هم به پیروی از آیین حنیف ابراهیمی افتخار می کند «هدانی ربی الی صراط مستقیم دیناً قیماً مله ابراهیم حنیفاً» . انعام - 161
  • روایات دیگری هم هست که ائمه میفرمایند اجداد پیامبر بت پرست و مشرک نبودند و پیرو آیین توحیدی حضرت ابراهیم بوده اند

[ جمعه 92/1/9 ] [ 3:15 صبح ] [ سیدناصر موسوی ] [ نظرات () ]

عنوان  :  قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ):« ملعون من ألقی کَلَّه علی الناس»  بحارالانوار، ج 74، ص 140.

 کسی که سربار دیگران باشد از رحمت خدا دور از درگاه الهی مطروداست  و از این رو برخی از علمای دین کَلِّ بر مردم بودن (زحمت خود به گردن دیگران انداختن) را حرام دانسته اند. انسان نباید در مسافرت و حالات دیگر (انجام امور شخصی) مزاحم و سربار دیگران باشد.



حدیثی از امام صادق علیه السلام
«أنّ رَجُلاً اتاهُ فقالَ: انّی لا أحسِنُ أن أعمَلَ عَمَلاً بِیَدی و لا اُحسِنُ أن أتجرؤ و أنا محارِفٌ محتاجٌ، فقالَ: اعمَل و احمِل عَلی رأسِکَ و استغنِ عَن الناس؛     اصول کافی، ج 5، ص 76.

مردی به حضور امام صادق ـ علیه السّلام ـ آمد و گفت: یابن رسول الله من نمی توانم با دستم کار کنم ـ شاید دستش عیبی داشته که فاقد قدرت کار بوده است ـ و سرمایه ای هم ندارم که تجارت کنم و نیازمند هستم. حضرت ـ علیه السّلام ـ (دید که سر و گردن او سالم است( فرمود: کار کن و کالا را با سر خود حمل نما و از مردم بی نیاز باش». 

[ چهارشنبه 92/1/7 ] [ 6:39 عصر ] [ سیدناصر موسوی ] [ نظرات () ]

 

امام حسین سلام الله علیه :  

   

  لاتَرفَعْ حاجَتَکَ إلّا إلى أحَدِ ثَلاثَةٍ: إلى ذی دینٍ أو مُرُوَّةٍ أو حَسَبٍ؛  

   

  جز به نزد یکى از این سه کس حاجت مبر: دیندار یا صاحب مروّت یا داراى اصالت خانوادگى  

   

  حکمت‌نامه امام حسین(ع): ح 598 

HadithDaily70502@hadith.net

 


[ چهارشنبه 92/1/7 ] [ 6:1 عصر ] [ سیدناصر موسوی ] [ نظرات () ]

برای مخاطبان خاص

زهرا پنج سالشه و ادبیات خاص خودشو داره مثلاً

نرگس== مرگس

باطری == بارطی

مترو == مرتو 

عمو بچه به دنیا آورده == عمو بچه از دنیا آورده

شام == هام 

آب == آب به

زهرا == زخرا

آرش == آرس

داداش == داداس

لقمه == قلمه

قطره == قرطه

مَخ دارم == خارش دارم == یعنی مثلا سرم میخاره

سوسک == سوکس

تکیه کلام زهرا وقتی میخواد باباشو قانع کنه == باباجونم عزیز دلم خوشگل دلم عسل دلم ناز دلم میشه ؟ میشه...؟


[ چهارشنبه 92/1/7 ] [ 4:13 عصر ] [ سیدناصر موسوی ] [ نظرات () ]

گاهی مسئله یه طوری مطرح میشه که جا میفته و اصلا جایی برای توضیح نمیمونه. سخته ولی باید تحمل کرد. چاره دیگه ای هم نیست مثلاً

1- اوایل سال 78 بود که یکی از طلبه ها که پدر و مادر پیری داشت و اهل روزگاران سابق، جهت زمینه سازی برای تزویج به پدر و مادرش گفته بود که از طرف حوزه علمیه به او گفته شده که باید عقدنامه ازدواج خود را تسلیم کندخیلی خنده‌دار . این مسئله باعث شد که پدر و مادر سریعاً آستینها را بالا زده و برایش کسب تأنیث کنند.آفرین داخل پرانتز بگویم که خانواده پدری (بویژه پدر) از حدود 5 سال قبل اصرار داشتند که بنده ازدواج کنم تا ثواب نمازهایم 70 برابر شودچشمک.

تابستان 78 که این حقیر از این موضوع آن طلبه مطلع شدم و در خانه پدری مطرح کردم  چنین تلقی شد که بنده هم کنایه می زنم و غیر مستقیم تمایل خود را برای امر مقدس ازواج اعلام می کنم . انکارهای مکرر اینجانب افاقه نکرد . کاش به اینجا تمام می شد این مسئله به صورت تحریف شده مدتی نقل مجالس خانوادگی شد و هر بار مطرح می شد خنده های صدادار و نگاه های معنادار نثار حقیر میشد.

حتی والد عزیزم جهت وارد کردن ضربه نهایی در جمع خانواده همسر فعلی اینجانب گفت که من ، بله من روزی از حوزه آمده و اصرار کرده ام که حوزه از من هم عقد نامه میخواهد عصبانی شدم!عصبانی شدم!و آنها تحت فشار شدید من سریعا اقدام کرده اند. چندبار دیگر که مسئله ازدواج مطرح شده و پدر و  مادرم با کنایه گفته اند که یادت هست چقدر عجله داشتی  ومیگفتی از حوزه عقدنامه میخواهند و... من هیچ جوابی ندارم وفقط تحمل می کنم. دعوادعوا

2- دو سال پیش ایام عید تو حرم پاسخگویی می کردم تو اون اتاق 4 نفر پاسخگو بودیم 

یک بار در حالی که تعدادی پرسشگر درحال جواب گرفتن بودن و چند نفری هم منتظر بودن یک آقایی وارد اتاق شد که معلوم بود عقلش شیرین میزنه و عادی نبود. 

این موقع من ویک نفر دیگه از پاسخگوها پرسشگر خانمی داشتیم و در حال پاسخ دادن بودیم که ایشون می اومد سر میز و شکلات برمی داشت و نگاه میکرد و حرفمون رو قطع می کرد. اینطوری نمی شد ادامه داد بنابراین دوباره به او شکلات دادیم و گفتیم که از اتاق بیرون برود.

او که چندان خوشش نیومده بود رو کرد به ما و گفت : آهاااااااااااا میخواید این خانم ها رو صیغه کنید من مزاحممممممم .گیج شدمگیج شدم خجالت کشیدن ما یک طرف، خجالت کشیدن خانم های پرسشگر هم یک طرف . ولی از اون بدتر نگاه استفهامی همراه با تعجب کسانی بود که به ما و اون آقای دیوانه خیره شده بودند و ما هیچ توضیحی نمی توانستیم بدهیم.

پرسشگر بعدی که اقای میانسالی بود قبل از طرح سوال با خنده گفت حاج آقا این چی میگفت؟ واین سرخ شدن حقیر را به دنبال داشت...


[ سه شنبه 92/1/6 ] [ 4:42 عصر ] [ سیدناصر موسوی ] [ نظرات () ]

شب رفتم پاسخگویی تو حرم حضرت معصومه (س)

یک نوجوان 14 ساله اومد گفت من به همه چیز شک دارم  10 دقیقه بیشتر فرصت ندارم لطفا خدا رو ثابت کن.

به نظرتون من چیکار باید میکردم؟

دوساعت بعد...

یه خانم مراجعه کرد و گفت پسرم به هیچی اعتقاد نداره و نماز هم نمیخونه حرم هم نمیاد خدا رو هم قبول نداره. ببخشید 10 دقیقه دیگه در هتل بسته میشه لطفا بگید من چیکارکنم؟

تا خواستم شروع کنم حرف بزنم گفت ببخشید وسط کلامتون .... ودوباره حدود 5 دقیقه برخی از رفتارهای او را توضیح داد که نشانگر بی اهمیتی به مقدسات و واجبات بود . حالا من 5 دقیقه وقت داشتم که بگم چیکار کنه که پسرش به خدا و واجبات و مقدسات اهمیت بده و از فرداش پسر متدینی بشه و بشه الگوی بچه های هم سن وسال خودش .

به نظرتون من چیکار باید میکردم؟


[ سه شنبه 92/1/6 ] [ 1:32 صبح ] [ سیدناصر موسوی ] [ نظرات () ]

اسم با مسمایی دارد بسیار صادق است . تاکنون از نزدیک ندیدمش. دیدگاه های سیاسی او را چندان نمی پسندم ولی از معدود کسانی است که به شیوه اش در زندگی شخصی غبطه می خورم بویژه این خصوصیت «خیلی برایم مهم نیست که بقیه درباره ام چی فکر می کنند».

1-با کتاب «ماچگونه ما شدیم» با او آشنا شدم. این کتاب در پی ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران است و بصورت غیرمنتظره رونق گرفت و بحث ایجاد کرد .در مقدمه چاپ دوم اعتراف کرده که استقبال از این کتاب برای او  و  ناشر باور نکردنی بود. صفحه تقدیمش هم جالب بود:

«به ابوحامدامام محمد غزالی که درد احیاء شریعت رسول الله را در سینه داشت و به شهدا ابراهیم همت و حسین خرازی که به همه تحلیلها خندیدند»

فصل پنجم آن «خاموش شدن چراغ علم» نیز خواندنی است .  بیشترین نقدها هم به این فصل برمیگردد. اتفاقا آقای زیباکلام این فصل را بیشتر از همه دوست دارد و برآن تاکید دارد. به قول خودش مثل بچه فلجی که پدر و مادر زحمت زیادی برایش کشیده وبیش از همه مورد محبت آنهاست.

مهمترین و پررنگ ترین نقدی که به این کتاب وارد کرده اند آن است غسل تعمید استعمار است و به خواننده کتاب این احساس کلی را می دهد که عوامل خارجی(استعمار غرب، استکبار جهانی و...) نقش چندانی در عقب ماندگی ایران نداشته اند در حالیکه عقب نگه داشته شدیم نه اینکه عقب ماندیم. به عبارت دیگر دکتر زیباکلام در طول کتاب میگوید ما اینگونه ما شدیم و تکیه بر عوامل داخلی است و منتقدین بیشتر تکیه بر عوامل خارجی دارند و میگویند ما را ما کردند.

2- حدود سال 82 در دانشگاه تهران در جلسه ای که همه جانبازان دانشجو بودند صحبت از دکتر زیباکلام بود . تصور من این بود که همه او را دوست دارند و عده ای از توجه ویژه او به جانبازان و رزمندگان خاطراتی را نقل کردند که که او را در ذهن من دوست داشتنی کرد.

3- بخشی از مصاحبه اخیرش با خبرآنلاین:

بچه چندم خانواده هستید؟
بچه اول. میان برادران و خواهرانم، من بی دین ترین آنها هستم! آقا سعید ما فوق العاده متدین است. خواهرم فاطمه هم متدین است ولی بیشتر در حوزه عرفان و این گونه مسائل است. خواهر دومم هم که عربی درس می دهد یک خانم کاملا با حجاب کامل است. از نگاه مادرم، من بی دین ترین بچه خانواده هستم! مادرم از این بابت رنج می برد و اگر الان بیاید شما را ببیند، به شما می گوید: «دعا کن صادق به راه راست هدایت شود»! آن وقت اگر شما من را نشناسید، فکر می کنید یا بنده شراب خوار هستم یا اینکه در کار قاچاق هستم! باورتان نمی شود ایشان راجع به فرزندش صادق زیبا کلام صحبت می کند.

کدام خصوصیت پدرتان را دوست دارید؟
به مقدار زیادی ساده زیست بود. ضمن اینکه اصلا برایش مهم نبود که دیگران درباره او چطور فکر می کنند. فکر می کنم این خصوصیتی است که از ایشان به من ارث رسیده است چون خیلی برایم مهم نیست که بقیه درباره ام چی فکر می کنند.

شغل مورد علاقه کودکی تان چه بود؟
دو شغل را دوست داشتم. یکی اش روحانی شدن بود که منجر به اختلاف شدید من با پدرم شد.شغل مورد علاقه کودکی تان چه بود؟

وقتی برای اولین بار خانه خدا را دیدید حستان چه بود؟
خوب نیست این را بگویم، ولی آن قدر خسته بودم که فقط می خواستم بخوابم؛... مهمترین دستاورد سفر حج این بود که باعث شد احترامم به اهل سنت بیشتر شود.

با آدمهای پر حرف چطور رفتار می کنید؟
کاری می کنم که آنها احساس کنند من عقب افتاده هستم و حرف زدن با من فایده ای ندارد.

پ ن : مطالب زیادتری هم دارم ولی طولانی میشه

پ ن 2: این رو هم ببینید  http://fararu.com/fa/news/144877


[ دوشنبه 92/1/5 ] [ 2:28 عصر ] [ سیدناصر موسوی ] [ نظرات () ]
<< مطالب جدیدتر           

.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 67078